کاروان شرف
کاروان شرفی تو، ز خطر می گذری
عاقبت از خطر پیچ سفر می گذری
تا به سرمنزل آزادی میهن برسی
جمع یا فرد ز هر سد و گذر می گذری
کاروانا نظر مهر خدا یار تو باد
دل قوی دار که با عشق و نظر می گذری
جان فدای گل توحید تو سردار بهار
که به راه وطن از خانه و سر می گذری
کاروانا دل عشاق جهان همره توست
به وفای هدف فتح و ظفر می گذری
به شهیدان وفادار تو و بر تو درود
که سرانجام ز هر گونه خطر می گذری
بی سپر از خطر تیر و تبر بگذشتی
آری از هر چه خطر تا به سحر می گذری
مشعل روشن آزادی ایران با توست
بی گمان از شب تاریک سفر می گذری
فریدون انوشه
عاقبت از خطر پیچ سفر می گذری
تا به سرمنزل آزادی میهن برسی
جمع یا فرد ز هر سد و گذر می گذری
کاروانا نظر مهر خدا یار تو باد
دل قوی دار که با عشق و نظر می گذری
جان فدای گل توحید تو سردار بهار
که به راه وطن از خانه و سر می گذری
کاروانا دل عشاق جهان همره توست
به وفای هدف فتح و ظفر می گذری
به شهیدان وفادار تو و بر تو درود
که سرانجام ز هر گونه خطر می گذری
بی سپر از خطر تیر و تبر بگذشتی
آری از هر چه خطر تا به سحر می گذری
مشعل روشن آزادی ایران با توست
بی گمان از شب تاریک سفر می گذری
فریدون انوشه
حسن نصرالله:دولت اسلامی در ایران ما را از هر پولی در دنیا بی نیاز کرده است

آخوند حسن نصرالله که سخنانش از تلویزیون عربی زبان رژیم آخوندی به نام العام۱۹بهمن۱۳۹۰،پخش میشد گفت: قبلا میگفتیم که نیمی از حمایت را دریافت میکنیم و نصف بعدی را بیان نمی کردیم، می گفتیم که حمایت معنوی وسیاسی وجود دارد ولی وقتی درباره حمایت مادی ومالی ونظامی ازما سوال می شد سکوت می کردیم و پاسخ نمی دادیم و نمی خواستم برادران در ایران را درمحظوریت قرار بدهیم.
وی افزود: حال که بالاترین مقام می گوید که ما حمایت می کنیم دیگر باید حرف ما نیز روشن باشد.
آخوند حسن نصرالله به ابعاد کلان پولهایی که دیکتاتوری آخوندی به وی می دهد اشاره کرد و گفت: همیشه می گویند که شبکه های مواد مخدر درآمریکای لاتین و در آمریکا و دراروپای شرقی و آفریقا و غیره توسط حزب الله اداره می شود و حزب الله فعالیت هایش را با صدها ویا دهها میلیون دلار تامین می کند. حال که حضرت رهبر گفته است، ولی ما همیشه تکذیب می کردیم، می خواهم بگویم که تجارت مواد مخدر برای ما حرام است. دولت اسلامی در ایران ما را از هر پولی در دنیا بی نیاز کرده است. حلال باشد و یا حرام، ما نیازی نداریم.
وی افزود: حال که بالاترین مقام می گوید که ما حمایت می کنیم دیگر باید حرف ما نیز روشن باشد.
آخوند حسن نصرالله به ابعاد کلان پولهایی که دیکتاتوری آخوندی به وی می دهد اشاره کرد و گفت: همیشه می گویند که شبکه های مواد مخدر درآمریکای لاتین و در آمریکا و دراروپای شرقی و آفریقا و غیره توسط حزب الله اداره می شود و حزب الله فعالیت هایش را با صدها ویا دهها میلیون دلار تامین می کند. حال که حضرت رهبر گفته است، ولی ما همیشه تکذیب می کردیم، می خواهم بگویم که تجارت مواد مخدر برای ما حرام است. دولت اسلامی در ایران ما را از هر پولی در دنیا بی نیاز کرده است. حلال باشد و یا حرام، ما نیازی نداریم.
حماسه سرخ بهمن، راهگشای بهاران سبز آزادی

پايگاه اشرف و موسی، واقع در زعفرانيه تهران از ساعت 12شب با ايجاد حلقات پی درپی، محاصره شد.
دشمن با حداکثر نيرو کليه راههای عبور و مرور منطقه را بسته و بر گذرگاههای آن و پشت بام ساختمانهای مشرف به پايگاه، واحدهايی از مزدوران مجهز به سلاحهای نيمه سنگين را مستقر کرده بود. در ساعت 5بامداد، در شرايطی که خورشيد خون گرفته هنوز سر از مشرق برنياورده بود، پايگاه از هر سو با شليک سلاحهای نيمه سنگين مورد حملات وحشيانه قرار گرفت .
با شليک اولين گلوله های دشمن، کليه رزمندگان پايگاه، در آماده باش کامل نظامی قرار گرفته و رگبار مسلسلهای مجاهدين از زوايای مختلف پايگاه، سينه مزدوران خمينی را هدف گرفت.
عاشورای مجاهدين طلوع خود را آغاز کرد.
گله های پاسدار و مزدوران اجير شده خمينی، چون سگان هار با تمام قوا مذبوحانه می کوشيدند تا مجاهدين را به تسليم وادار کنند و اگر بتوانند کسی از آنان را زنده دستگير کنند. اما اشرف و موسی و ياران پاکبازشان، تا آخرين گلوله و تا آخرين دم حيات بر اردوی دشمن تاختند، انبوهی از پاسداران و ازجمله سرکرده مزدوران خمينی را که قدم به حريم پايگاه سردار گذاشته بود، به هلاکت رساندند و داغ تسليم را بر دل مزدوران نهادند.
سرانجام در پايان اين نبرد نابرابر که سه ساعت ادامه يافت، آن گاه که تک تک فرماندهان و رزمندگان مستقر در پايگاه به همراه سردار و سمبلشان به خون خفتند؛ مسلسلها از غرش افتادند؛ و دود گلوله و باروت همه جا را پر کرد؛ مزدوران خون آشام، در قتلگاه، به شناسايی اجساد پرداختند، و پس از شناسايی سردار و اشرف و آذر و ساير يارانشان، بر بالای سر آنان به پايکوبی پرداختند .
قهرمانان پاکبازی که در رکاب اشرف و موسی به اوج رستگاری و رهايی دست يافتند عبارت بودند از:
آذر رضائی همسر موسی با طفل به دنيا نيامده اش، محمد مقدم و همسرش مهشيد فرزانه سا، عباسعلی جابرزاده و همسرش ثريا سنماری، تهمينه رحيم نژاد و همسرش طه ميرصادقی، فاطمه نجاريان و همسرش شاهرخ شميم، ناهيد رأفتی و همسرش حسن مهدوی.
و فرماندهان و کادرهای برجسته يی همچون:
محمد معينی، کاظم مرتضوی، خسرو رحيمی، مهناز کلانتری، حسن پورقاضی، سعيد سعيدپور و حسين بخشافرکه تنها پيکرهای بيجانشان در صحنه اين مقاومت حماسی برجای ماند و آنان بدين ترتيب وفاداری بی پايانشان را نسبت به رهايی خلق ستمديده ايران، و آرمانهای والای مجاهدين در مسير تحقق جامعه بی طبقه توحيدی، به اثبات رساندند. تنها سه کودک، يعنی مصطفی طفل شيرخوار مسعود و اشرف، سيما، کودک خردسال مجاهدين شهيد محمد مقدم و مهشيد فرزانه سا و الهام، دختر خردسال مجاهدين شهيد عباسعلی جابرزاده انصاری و ثريا سنماری، زنده به دست مزدوران دشمن اسير گشتند

در قتلگاه مجاهدين، مزدوران خمينی به دستور لاجوردی مانند اسلاف جنايتکارش در عاشورای حسين(ع، از هيچ رذالت و دنائتی نسبت به پيکرهای مجاهدين شهيد خودداری نکردند. آنها بيشرمانه موهای شهدا، اشرف و آذر را گرفته و آنان را همراه ساير شهدا به بيرون خانه کشيدند.
مردم که تا اين لحظه با زور سرنيزه از نزديک شدن به منطقه بازداشته شده بودند، اينک از موضوع اطلاع يافتند. اشکها از خشم و تأثر بر گونه ها سرازير شد و زمزمه های نفرين و شعار عليه خمينی آغاز گشت. مزدوران خمينی در هراس از واکنش مردمی که شاهد هيجان و احساسات آنها بودند، به سرعت اجساد مطهر سردار و اشرف و آذر و يارانشان را دوباره به داخل پايگاه برگرداندند و سپس با عجله، به زور ضربات قنداق تفنگ و تيراندازی هوايی، اقدام به متفرق کردن مردم کردند .

شب هنگام، مردم ايران از صفحة تلويزيون رژيم فديه های راه رهايی خود را به تماشا نشستند و پيکر به خون تپيده سمبل زنان مجاهد، شهيداشرف رجوی و اسارت طفل شيرخوارش و چهره پرصلابت سردارخيابانی را به فرزندانشان نشان دادند و در ميان اندوه و اشک و با آرزوی فرارسيدن روز سرنگونی و انتقام از دژخيمان، آن را به خاطر سپردند .
آن روز در صحنه عاشورای مجاهدين، خون هزاران رزمنده و ميليشيای قهرمان مجاهد خلق در خون اشرف و موسی گره خورد و در شريان تاريخ مبارزات اين ميهن جاودان گرديد و چون مشعلی فروزان در گذرگاه رهايی خلق از چنگال رژيم ضدبشری خمينی و در مسير آزادی خلق و ميهن و تحقق جامعه بی طبقه توحيدی، برافروخته شد …
آن روز در صحنه عاشورای مجاهدين، خون هزاران رزمنده و ميليشيای قهرمان مجاهد خلق در خون اشرف و موسی گره خورد و در شريان تاريخ مبارزات اين ميهن جاودان گرديد و چون مشعلی فروزان در گذرگاه رهايی خلق از چنگال رژيم ضدبشری خمينی و در مسير آزادی خلق و ميهن و تحقق جامعه بی طبقه توحيدی، برافروخته شد …
صدای سردار

از گزارش سردار خيابانی به برادر مجاهد مسعود رجوی
آبانماه 1360
آبانماه 1360
يادت هست که در مقطع 30 خرداد در حضور خودت تصميم گرفتيم که حتی اگر ما يک عاشورا در پيش داشته باشيم و تمام سازمان را نيز فدا و قربانی کنيم نبايد در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داريم درنگ و ترديد کنيم و خدای نکرده به سرنوشت حزب توده دچار شويم؟ و اکنون ما در شرايطی هستيم که از آن آزمايش تاريخی با موفقيت گذشته ايم و از اين نظر برای هميشه اصالت و سربلندی خود را در تاريخ ثبت کرده ايم …
اکنون چشم اميد اکثريت توده های مردم به سازمان است. اميدوارم که خداوند، ما را هرچه بيشتر شايسته اين اميد و اعتماد مردم و همچنين شايسته پيروزيهای بزرگتر آينده بکند
اکنون چشم اميد اکثريت توده های مردم به سازمان است. اميدوارم که خداوند، ما را هرچه بيشتر شايسته اين اميد و اعتماد مردم و همچنين شايسته پيروزيهای بزرگتر آينده بکند

البته معلوم است که حضور تو در خارج کشور در کسب اين پيروزيها نقش تعيين کننده يی داشته است، وگرنه در غير اين صورت و با محدوديتهايی که در داخل کشور وجود دارد، يعنی در فضای اختناق و استبداد قرون وسطايی و سرکوب و قهر ضد انقلابی که خمينی در داخل کشور ايجاد کرده، ما هرگز قادر به اين پيشرفتهای درخشان و بی نظير سياسی نمی شديم و من و بچه های ديگر، هر روز که می گذرد به اهميت وجود تو در خارج، بيشتر پی می بريم و از اين که در برابر مخالفتهای تو تسليم نشديم و تصميم به عزيمت تو به خارج گرفتيم خوشحالتر و راضی تر از پيش هستيم …
ما واقعاً مسير پرشکوهی را طی کرده ايم و آينده پرشکوه تری هم درپيش داريم. وقتی چشم را از اين گذشته ی سراسر رنج و تلاش و شکوه و عظمت، به آينده برگردانيم، قاعدتاً چيزی جز پيروزيهای باز هم بزرگتر در طريق انجام رسالتهای عظيم تر نخواهيم ديد. انشاءالله خداوند ما را بدين همه، شايسته گرداند و تو را هم که در اين جريان غرورآفرين، نقش تعيين کننده و نقش رهبری داشته ای برای سازمان و مردم ما حفظ کند .
ما واقعاً مسير پرشکوهی را طی کرده ايم و آينده پرشکوه تری هم درپيش داريم. وقتی چشم را از اين گذشته ی سراسر رنج و تلاش و شکوه و عظمت، به آينده برگردانيم، قاعدتاً چيزی جز پيروزيهای باز هم بزرگتر در طريق انجام رسالتهای عظيم تر نخواهيم ديد. انشاءالله خداوند ما را بدين همه، شايسته گرداند و تو را هم که در اين جريان غرورآفرين، نقش تعيين کننده و نقش رهبری داشته ای برای سازمان و مردم ما حفظ کند .
اشرف و موسی سمبل های جاودانه و فراموشی ناپذير

آنان از پيشتازان و پرچمدارانی بودند که در تاريخ معاصر ميهن ما مبرمترين خواستهای خلق را نمايندگی کردند، از کوران مبارزه مسلحانه انقلابی با دو نظام ديکتاتوری ضدخلقی سرفرازانه گذشتند و در حماسه عقيدتی و ميهنی عاشورای مجاهدين در 19بهمن1360، منطق حسينی «فدای حداکثر» و مقاومت و پاکبازی تمام عيار را به مثابه رمز رهايی و راهگشای پيروزی بر رژيم دجال و ضدبشری خمينی، به بُرّاترين وجه و در وسيعترين ابعاد به خلق قهرمان ايران و رشيدترين فرزندان آن آموختند. منطقی که از 30خرداد60 به فرمان و تحت رهبری عقيدتی و سياسی مسعود به کار افتاد و هر چه زمان می گذرد بيشتر روشن می شود که، بدون آن، معادلات کنونی ميهن ما دگرگونه می شد، انقلاب و ارتجاع، آن هم در شرايطی که خمينی در رأس ارتجاع، به سالوس و ريا، خرقه انقلاب بر تن کرده بود، همانند نور و ظلمت درهم آميخته می ماند و البته بدون تميز و تعميق مرزبنديهای انقلاب، پيشرفت در جاده تابناک «آزادی»و دست يافتن به ثمره شفابخش «رهايی» ميسر نمی گرديد. با همين منطق «فدای حداکثر» و با تقديم فديه های عظيمی همچون موسی و اشرف بود که مجاهدين «بهای ايدئولوژيکی» مبارزه انقلابی با مهيب ترين نيروی ارتجاعی تاريخ ايران را به تمام و کمال پرداختند و جاده پرسنگلاخ پيروزی را گشودند.

در اين مسير و با پرداخت يک چنين بهايی بود که جان مايه اصلی مقاومت از گزند تيرهای زهرآگين دشمن دجال و خونخوار محفوظ ماند، جانشين انقلابی و مردمی شکل گرفت، راه صلح و آزادی هموار شد و خلق ما به ارتش آزاديبخش ملی، اين «گنجينه عظيم ميهنی و سرمايه آزادی و استقلال و تماميت وطن» دست يافت… رمز سرفرازی و اعتبار جهانی مقاومت ايران و پيروزيهای بزرگ ما در عرصه بين المللی نيز در همين منطق «فدای حداکثر» نهفته است. چه آنگاه که پيام توحيد و يگانگی بر موج پر نفوذ خون شهيدان والامقامی چون اشرف و موسی، قلبها را فتح می کند و آگاهترين و فداکارترين فرزندان خلق را به شجره طيبه مجاهدين پيوند می دهد، و چه آنگاه که عنصر موحد مجاهد خلق در پنج قاره جهان، پرچم حراست از عزت و شرف خلق و ميهن را برمی افرازد و صلابت و استواری اش اينچنين جهانيان را به اعجاب و تحسين وامی دارد.چنين است که سمبلها و سرداران اصيل انقلابی، پاسخ شايستگيهای خود را از خلق و تاريخ دريافت می کنند، در مسير تکامل اجتماعی، هزاران بار تکثير می شوند و در پيروزيها و افتخارات انقلابی و ميهنی، هميشه حضور دارند. آنچنانکه گويی زندگی واقعی آنان پس از شهادت حماسی شان آغاز می شود و هرچه زمان می گذرد درخشش بيشتری می يابد …
در سالگرد شهادت اشرف رجوي

از جمشيد پيمان
دريا را نبايد به آرامش فرا خواند،
و نبايد صدا را در چنبره ناشنيدن افکند .
برگها،
فرياد جنگل را می تابانند،
در آغاز چرخش هبوط .
و زمين،
پژواکی نامتناهيست از سماع بی توقف برگ .
بايد بشنوی، بتوانی بشنوی،
ورنه، باورت را سکوت عطشناک،
لاجرعه می آشامد .
لحظه های حادثه پر از بی تابی اند،
مثل پيکر زمستان،
مثل يک تکه يخ،
مثل انجماد زمين،
در وسعت بی بن بست شب،
و نبايد صدا را در چنبره ناشنيدن افکند .
برگها،
فرياد جنگل را می تابانند،
در آغاز چرخش هبوط .
و زمين،
پژواکی نامتناهيست از سماع بی توقف برگ .
بايد بشنوی، بتوانی بشنوی،
ورنه، باورت را سکوت عطشناک،
لاجرعه می آشامد .
لحظه های حادثه پر از بی تابی اند،
مثل پيکر زمستان،
مثل يک تکه يخ،
مثل انجماد زمين،
در وسعت بی بن بست شب،

در انتظار آفتاب و عطش .
و بدينسان بود تقدير سکوت،
از حنجره زنی که در فريادش ذوب می شد،
فريادی که فرصت نيافت،
هرگز از هيچ گلويی جاری شود .
و او در مراسم خاکسپاری صدايش حضور داشت،
و روپوش برف را با ترانه های انگشتانش،
چونان چکاندن ماشه،
از مرمر سياهی که صدايش را پوشانده بود، تکاند .
و آنگاه که ناقوسها نواختند، شروهيی را خواند،
که روزی کودکی در مسير پرواز بادبادکی سروده بود .
و آنگاه ستارگان را ديدم که مرگ را زيبا می کنند،
آنجا که شب در تداوم توهمی ناملموس،
با ستارگان می ستيزد .
و اين ادراکی بود که پيکرش در من پديدار ساخت،
هنگامی که بر خاک «ا وين» فرو غلتيده بود .
و اشک، فرصت باريدن نداشت،
چرا که عظمت حادثه،
فرصت اندوه را در انسان کشته بود .
و آنگاه بود که دانستم،
«آرميدن»، دروغيست که بر دريا بسته اند .
و دريافتم که زندگی زيباتر است،
وقتی که خون «اشرف»،
وثيقه زندگی انسان ميشود .
http://www.mojahedin.org
و بدينسان بود تقدير سکوت،
از حنجره زنی که در فريادش ذوب می شد،
فريادی که فرصت نيافت،
هرگز از هيچ گلويی جاری شود .
و او در مراسم خاکسپاری صدايش حضور داشت،
و روپوش برف را با ترانه های انگشتانش،
چونان چکاندن ماشه،
از مرمر سياهی که صدايش را پوشانده بود، تکاند .
و آنگاه که ناقوسها نواختند، شروهيی را خواند،
که روزی کودکی در مسير پرواز بادبادکی سروده بود .
و آنگاه ستارگان را ديدم که مرگ را زيبا می کنند،
آنجا که شب در تداوم توهمی ناملموس،
با ستارگان می ستيزد .
و اين ادراکی بود که پيکرش در من پديدار ساخت،
هنگامی که بر خاک «ا وين» فرو غلتيده بود .
و اشک، فرصت باريدن نداشت،
چرا که عظمت حادثه،
فرصت اندوه را در انسان کشته بود .
و آنگاه بود که دانستم،
«آرميدن»، دروغيست که بر دريا بسته اند .
و دريافتم که زندگی زيباتر است،
وقتی که خون «اشرف»،
وثيقه زندگی انسان ميشود .
http://www.mojahedin.org
فریب مردم توسط سینمای سانسور شده
منصور قدرخواه در حالیکه رژیم جهل و جنایت حاکم بر ایران در مرکز توجهات جهانی و در حضیض انزوای بین المللی قرار دارد و در حالیکه بحرانهای همه جانبه گلوی رژیم را در آخرین مراحل حیات ننگینش میفشارد ، رژیم و معدود حامیان بین المللی اش سعی میکنند از تجربیات سودآور گذشته در امر سینما استفاده کنند و حتی برای اندکی هم که شده افکار را بسمت و سوی دیگر بکشانند. 
سینمای صادراتی رژیم که همیشه شائبه رفروم پذیری و تغییر روشهای سرکوبگرانه و تروریستی رژیم را دامن میزده و توسط برخی از دست اندرکاران فرهنگی تقویت میشده و میشود ، این نقش را برعهده گرفته است. برای اینگونه دست اندرکاران فرهنگی هیچ فرقی نمیکند که در ایران چه کسی حکومت میکند و چه جنایتهایی مرتکب می شود ، آنها مامورین دولتها و منافع خاص میباشند و برای تهیه بودجه هاشان به دولتهایشان نیاز دارند. رژیم از این طریق و تحت پوش فعالیتهای باصطلاح فرهنگی و با تاراج اموال مردم ایران، عمر حاکمیت فاشیستی- مذهبی اش را طولانی کرده و می کند و برای خنثی کردن انزوای سنگین جهانس اش راهی بیابد. به عنوان نمونه خیلی روشن اخیرا برهنه شدن یک زن هنرپیشه ایرانی در مقابل دوربین و برنده شدن یک فیلم ایرانی دیگر در فستیوالها بهانه ای شد تا تبلیغات باصطلاح فرهنگی گسترده و بحثهای زیادی در داخل و خارج ایران بر انگیخته شود و اذهان را بخود مشغول سازد تا آنجا که شرایط سهمگین دیکتاتوری و فجایعی که از حاکمیت این رژیم نشات گرفته و میگیرد برای مدتی فراموش شود و یا حداقل درحاشیه قرار گیرد.
سئوال این است که مسئله اصلی در زمان فعلی چیست؟ در دورانی که بسیار حساس است و شاید بتوان گفت که حساسترین شرایط در تاریخ کشورمان است مسأله مقدم کدام است؟ آیا کسانیکه اینگونه به خرج واژه هایی بسیار دور از واقعیت میپردازند شرایط امروز را آنطور که هست دریافته اند؟ و آیا پشت صحنه به آمدن فیلم و سینما در زمان خمینی و بازماندگانش را در داخل و خارج دریافت کرده اند؟
حدود بیست سال پیش وقتی خیلی چیزها در مورد سینمای ساخته شده در ایران و صادر شده به خارج کشور در پرده ابهام بود و قبل از فریب کاریهای جریان باصطلاح اصلاحات و پروژه دوم خرداد، نگارنده به عنوان یک کارگردان و فیلمنامه نویس در تبعید که در اروپا زندگی و کار میکرد و سیستمهای اروپایی و فستیوالهای مختلف آن را تجربه کرده بود، یک سری مقالات در روشنگری اهداف رژیم درباره رو آوردنش به تولید فیلمهایی برای خارج کشور نوشتم و در آنها از اینکه رژیم از سینما چه سوء استفاده هایی کرده و میکند پرده برداشتم که در نشریه ایران زمین آن زمان منتشر شد.

سینمای صادراتی رژیم که همیشه شائبه رفروم پذیری و تغییر روشهای سرکوبگرانه و تروریستی رژیم را دامن میزده و توسط برخی از دست اندرکاران فرهنگی تقویت میشده و میشود ، این نقش را برعهده گرفته است. برای اینگونه دست اندرکاران فرهنگی هیچ فرقی نمیکند که در ایران چه کسی حکومت میکند و چه جنایتهایی مرتکب می شود ، آنها مامورین دولتها و منافع خاص میباشند و برای تهیه بودجه هاشان به دولتهایشان نیاز دارند. رژیم از این طریق و تحت پوش فعالیتهای باصطلاح فرهنگی و با تاراج اموال مردم ایران، عمر حاکمیت فاشیستی- مذهبی اش را طولانی کرده و می کند و برای خنثی کردن انزوای سنگین جهانس اش راهی بیابد. به عنوان نمونه خیلی روشن اخیرا برهنه شدن یک زن هنرپیشه ایرانی در مقابل دوربین و برنده شدن یک فیلم ایرانی دیگر در فستیوالها بهانه ای شد تا تبلیغات باصطلاح فرهنگی گسترده و بحثهای زیادی در داخل و خارج ایران بر انگیخته شود و اذهان را بخود مشغول سازد تا آنجا که شرایط سهمگین دیکتاتوری و فجایعی که از حاکمیت این رژیم نشات گرفته و میگیرد برای مدتی فراموش شود و یا حداقل درحاشیه قرار گیرد.
سئوال این است که مسئله اصلی در زمان فعلی چیست؟ در دورانی که بسیار حساس است و شاید بتوان گفت که حساسترین شرایط در تاریخ کشورمان است مسأله مقدم کدام است؟ آیا کسانیکه اینگونه به خرج واژه هایی بسیار دور از واقعیت میپردازند شرایط امروز را آنطور که هست دریافته اند؟ و آیا پشت صحنه به آمدن فیلم و سینما در زمان خمینی و بازماندگانش را در داخل و خارج دریافت کرده اند؟
حدود بیست سال پیش وقتی خیلی چیزها در مورد سینمای ساخته شده در ایران و صادر شده به خارج کشور در پرده ابهام بود و قبل از فریب کاریهای جریان باصطلاح اصلاحات و پروژه دوم خرداد، نگارنده به عنوان یک کارگردان و فیلمنامه نویس در تبعید که در اروپا زندگی و کار میکرد و سیستمهای اروپایی و فستیوالهای مختلف آن را تجربه کرده بود، یک سری مقالات در روشنگری اهداف رژیم درباره رو آوردنش به تولید فیلمهایی برای خارج کشور نوشتم و در آنها از اینکه رژیم از سینما چه سوء استفاده هایی کرده و میکند پرده برداشتم که در نشریه ایران زمین آن زمان منتشر شد.
کنفرانس درکنگره آمریکا، تضمین عدالت و حفاظت برای ساکنان اشرف

روز سوم فوریه ۲۰۱۲ درگنگره آمریکا کنفرانسی با حضور شخصیت های برجسته آمریکایی پیرامون تضمین عدالت و حفاظت برای ساکنان اشرف برگزارشد.
ژنرال فیلیپس: رهبران برجسته کشورمان، همکاران، از همه مهمتر خانواده و دوستان ۳۴۰۰ تن از اعضای مقاومت ایران در کمپ اشرف، من مفتخرم که امروز در اینجا باشم.من این هفته را در کنگره صرف صحبت با سناتورها، اعضای کنگره و کارکنان حرفه ای آنها کردم. قصد من پرداختن به موضوعات استراتژیک نبود، بلکه تاکتیکی بود.
اشتراک در:
پستها (Atom)